دزدی!
الان که دارم این متنو مینویسم خیلی حالم بده بخاطر اینکه از افطار دیشب تا سحری الان خیلی ریزه خواری کردم، سحری هم چون وقت کم بود خیلی سریع خوردم حالم بد شده نمیتونم نماز صبح رو بخونم، راستی دیشب دزد ماشینمونو زد، در واقع درشو کج کرد ولی نتونست چیزی ببره شکر خدا! اونم تو پارکینگگگگ!!!!
دیگه پارکینگ برام خوفناک شده، هنوزم مثل بچگیا فکر میکنم دزدا ادمای خطرناکی ان، مثلا یه اقای قد بلند و چهارشونه که توانایی جسمی بالایی داره و کل سرشو جوراب کشیده و اگر وسط دزدی بهش برسیم با چاقوش میکشتمون...!
به قول همسرم اخه شب ۲۱ ماه رمضون!!!! شب اول عید؟! بعضیا چقدر بی وجدانن! همسرم که خیلی نفرینش کرد🙄 اخه خدایی در ماشینو کج کرده فردا دوم عید ما کجا صافکار پیدا کنیم؟! حالا بحث مالیش به کنار!
به قول مجید، نخوری ایشالا!😁
+ نوشته شده در شنبه دوم فروردین ۱۴۰۴ ساعت 5:11 توسط Sasa
|