امروز رفتم کتابخونه ثبت نام کردم!

میخوام اگر خدا بخواد و از اسمون سنگ نباره روزی یکی دوساعتی برم اونجا درس بخونم، تو خونه نمیشه واقعا، احساس میکنم اونجا شاید بهتر بتونم مطالب رو تو مغزِ مقاوم در برابر حفظیاتم فرو کنم!

یک ساعتی هست دارم کتاب صد سال تنهایی رو میخونم، باید اعتراف کنم من برای خوندن این کتاب زیادی سطحم پایینه، نباید شروعش میکردم، با اینکه سه بار از اول تا اواسطش خوندم اما دیگه میخوام تمومش کنم، خیلی ذوق دارم کتاب اتش بدون دود نادر ابراهیمی رو بخرم!

راستی از کتابخونه بگم، خیلی زیبا بود، ارامش عجیبی داشت، کلییییی کتاب هرچی دلت میخواست میتونستی برداری و دل بدی بهش! حسودیم شد به دخترای ۱۸،۱۹ ساله که تو سالن مطالعه بودند و بدون هیییچ دغدغه ای داشتند مطالعه میکردند!!!همش میگفتم کاش زمانم ازاد بود و با خیال راحت حداقل ۵ ساعتی اینجا میومدم ولی حیف! همین دو ساعتی که میخوام هرروز غروبا برم کلی باج دادم به همسر جان که همکاری کنه و غر نزنه🙄🙃

برگشتنی هم رفتم یه کوله خفن خریدم که همراهم تو کتابخونه باشه!

وای خدا خیلی ذوق دارم! چشمام قلبی شده 😍😍😍😍😍

برنامه ام اینه تو کتابخونه برای کنکور بخونم، شبا هم کتابای مورد علاقه ام! هرچند در حال حاضر صدسال تنهایی واقعا مورد علاقه ام نیست!

گابریل گارسیا مارکز نگفت اینهمه اسم با فرقون خالی کرده تو کتاب منِ خواننده چجور به حافظه بسپارم؟!

بگذریم اقا خیلی خوابم میاد!

راستی هنوزم ترس جنگ دارم شبا( مرگ بر اسرائیل) 🙄😂