درمانده ام...

عاجزم...

از خیلی مسائل...!

بی انگیزه تر از همیشه..!

حالا میتونم بگم ناامیدم...!

تو این دو سال تو هر زمینه ای شکست خوردم...!

دوساله که فقط نمیشه...!

انگار که اصلا نباید بشه...!

و منی که مثل دخترک کبریت فروش هر از گاهی با روشنایی لحظه ای کبریت دلمو گرم «شدن ها » میکنم...!

ضعیف شدم...!

مثل پرستویی که وسط مهاجرت بالش بشکنه و وسط راه بمونه...

درمانده! گرفته!عاجز!ناتوان!تنها!ناامید!

با نگاهی پر از حسرت به آسمان آبی!